بغای صغیر
بُغای صَغیر (مق 254ق / 868م)، از امرای بزرگ و پرنفوذ تركنژاد در آغاز عصر دوم عباسی كه در تحولات این دوره نقش مهمی داشت. دربارۀ او پیش از ظهور در صحنۀ سیاسی قلمرو خلافت اطلاعی در دست نیست، اما از لقب شرابی یا شرابدار او ( مجمل... ،363) میتوان حدس زد كه احتمالاً مدتی شربتدار خلیفه یا دربار خلافت بوده است.
در منابع، نخستینبار از او در حوادث سال 231ق / 846م به روزگار خلافت واثق و در زمره كشندگان احمد بن نصر خزاعی - از قائلان به خلق قرآن و رؤیت خدا در قیامت - یاد شده است (طبری، 9 / 138). در 234ق به روزگار متوكل، وی مأمور سركوب شورش محمد بن بعیث بن جَلْبَس در مرند آذربایجان شد و به روایتی امارت آنجا یافت؛ پس برفت و ابن بعیث را گرفته، به سامرا آورد (بلاذری، 1 / 405؛ یعقوبی، 2 / 486؛ طبری، 9 / 164). مدتی بعد در 237ق نیز به دستور متوكل به خونخواهی یوسف بن محمد، عامل ارمنستان كه به دست شورشیان آنجا به قتل رسیده بود، رهسپار آن دیار شد و شورش را فرونشاند و بسیاری را كشت و اسیر كرد. سپس روی به تفلیس نهاد و در 238ق آنجا را به آتش كشید و اسحاق بن اسماعیل، امیر شورشی آنجا را بكشت (طبری، 9 / 188، 192-193؛ ابنوادران، 581). وی همچنین در آخرینجنگهای عباسیان با رومیان در دورۀ قدرت خلفا شركت جست. در 244ق كه متوكل در دمشق بود، به دستور او جنگهای تابستانی برضد رومیان را آغاز كرد و جایی به نام صُمُّله در حدود مصیصه و طرسوس را نیز گشود (طبری، 9 / 210؛ ابن عساكر، 3 / 391).
با آنکـه موالی ترك در عصر متوكل مشاغل بزرگ داشتند و خلیفه، خاصه در امور نظامی به آنان پشتگرم بود، ولی در اواخر ایام خود بر آن شد تا از قدرت و نفوذ آنان بكاهد. پس بر آنان سخت گرفت و مراتبشان را تنزل داد؛ چندان كه برخی از امرای ترك بر ضد متوكل با منتصر همداستان شدند و او را در 247ق به قتل آوردند. در این واقعه وصیف، اوتامش، بغای صغیر، باغر و برخی دیگر از امرای ترك دست داشتند (یعقوبی، 2 / 492؛ مسعودی، التنبیه...، 313، مروج...، 5 / 35- 38؛ ابن اثیر، 6 / 136- 138؛ مجمل، 361؛ قس: مسعودی، همان، 5 / 33- 34، كه داستانش دربارۀ بغای كبیر است).
پس از قتل متوكل، گویا بغا اول كسی بود كه پسر او منتصر را خلیفه خواند و خبر مرگ متوكل را به او داد (طبری، 9 / 226). در این دوره بغا از حاجبانخلیفه بود.او و وصیفكه از ولایتعهدی معتز سختبیمناك بودند، منتصر را واداشتند تا بر معتز سخت گیرد و او را به استعفا از ولایتعهدی مجبور كند و بدینسبب، معتز و مؤید، پسران متوكل هر دو خلع شدند (همو، 9 / 244-246). اما خلافت منتصر هم فقط چند ماهی دوام یافت و او نیز در 248ق به دست موالی ترك مسموم و مقتول شد (مسعودی، التنبیه، 314). پس به تدبیر احمد بن خصیب قرار شد بغای صغیر، بغای كبیر و اوتامش كسی را به خلافت تعیین كنند و اینان هم بر احمد بن محمد بن معتصم اتفاق كردند و وی با لقب مستعین به خلافت نشست (طبری، 9 / 256؛ قس: ابن جوزی، 12 / 6). بغا و وصیف رسماً منصب حجابت خلیفه را در دست گرفتند (مسعودی، همان، 316؛ ابن كازرونی، 153)، ولی عملاً ادارۀ امور مهم خلافت با آنها بود.
بغا در عین حال حكومت حلوان و ماسبذان و مهرجان قذق را نیز در دست داشت (ابن اثیر، 6 / 151) و ابن عساكر (همانجا) در همین دوره، از ولایت او بر فلسطین نیز یاد كرده است. در این زمان میان امرای ترك اختلاف افتاد و درصدد قتل یكدیگر برآمدند. نخست اوتامش كه به بیتالمال دستدرازیها میكرد، به تحریك بغا و وصیف كشته شد و گویا به همین سبب مستعین نیز بغا را در 249ق حكومت فلسطین داد تا از سامرا دورش گرداند (ابن اثیر، 6 / 154)؛ اما در منابع اشارهای به حضور بغا در فلسطین نشده است و به علاوه میدانیم كه در 250ق به تحریك و توافق بغا و وصیف و مستعین، باغر ترك را كه گویا قصد ایشان و مستعین كرده بود، كشتند و چون با شورش یاران او و طرفداران معتز و مخالفان مستعین روبهرو شدند، همراه خلیفه روی به بغداد نهادند و تركان نیز در سامرا با معتز بیعت كردند (طبری، 9 / 278-280؛ مسعودی، همان، 315؛ ابن جوزی، 12 / 42؛ ابن اثیر، 6 / 163-167).
در این روزگار در ارمنستان نیز شورشی برپا شد، اما علاء بن احمد از سوی بغا بدانجا رفت و غائله را فرونشاند (همو، 6 / 179). با اینهمه، مستعین كه سخت مقهور امرای ترك، به ویژه بغا و وصیف بود (نک : زمخشری، 4 / 455)، در برابر مخالفان خود و طرفداران معتز چنان درمانده شد كه به ناچار از خلافت كناره گرفت؛ ولی بغا برای آنکـه نزد معتز كه در سامرا خلافت میكرد، پایگاهی بیابد، بیدرنگ مستعین را كشت و سرش را برگرفته، به سامرا برد و بدین حیله بر مناصب خود ابقا شد (مسعودی، ابن كازرونی، همانجاها)؛ ولی گفتهاند كه مدتی بعد به دستور معتز نام او و وصیف را از دیوان بینداختند، تا آنکـه شفاعت برخی كسان، باز خلیفه را با ایشان بر سر لطف آورد (ابن اثیر، 6 / 183). در این دوره نیز بغا و وصیف با هم كار میكردند و چون وصیف در 253ق / 867م به دست تركان كشته شد، بغا به تنهایی رشته كارها را در دست گرفت و مشاغل و وظایف او به بغا منتقل شد (یعقوبی، 2 / 502؛ ابن اثیر، 6 / 189).
اما نزاعهای میان تركها بر سر مال و منصب چنان دستگاه خلافت را ضعیف گردانید كه یك وقت مساور بن عبدالحمید كه راه عصیان میپیمود، تا سامرا بیامد و قصر خلیفه را نیز تصرف كرد (یعقوبی، همانجا). از آن سوی چون میان بغا و بایكباك هم دشمنی درگرفت، معتز كه نسبت به بغا بدبین شده بود، از این فرصت سود جست (طبری، 9 / 379-381) و به دشمنی دامن زد و به رغم او برخی از امرای ترك را بر كشید. چون خبر رسید كه بغا قصد شورش دارد، معتز قصد او كرد. بغا گریخت و كوشید یارانی گرد آورد، ولی نتوانست و امانخواهی او نیز نتیجه نداد، تا سرانجام، دستگیر شد و به قتل رسید و خانهاش غارت، و پسرش فارس به مغرب تبعید شد (یعقوبی، 2 / 503؛ مسعودی، همان، 316؛ قس: ابن اثیر، 6 / 194- 195؛ ابن عماد، 2 / 128؛ نیز نک : صفدی، 10 / 173؛ ابن منظور، 5 / 232).
مآخذ
ابن اثیر، الكامل؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، 1412ق / 1992م؛ ابن عساكر، علی، تاریخ مدینة دمشق، چ تصویری، عمان، دارالبشیر؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ ابن كازرونی، علی، مختصر التاریخ، به كوشش مصطفی جواد و سالم آلوسی، بغداد، 1970م؛ ابن منظور، محمد، مختصر تاریخ دمشق ابن عساكر، به كوشش مأمون صاغرجی و احمد حمامی، دمشق، 1404ق / 1984م؛ ابن وادران، تاریخ العباسیین، به كوشش منجی كعبی، بیروت، 1993م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به كوشش صلاحالدینمنجد، قاهره، 1956م؛ زمخشری، محمود، ربیعالابرار، به كوشش سلیم نعیمی، بغداد، مطبعةالعانی؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به كوشش ژاكلین سوبله و علی عماره، ویسبادن، 1982م؛ طبری، تاریخ؛ مجملالتواریخ و القصص، به كوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به كوشش عبدالله اسماعیل صاوی، بغداد، 1938م؛ همو، مروجالذهب، به كوشش شارل پلا، بیروت، 1974م؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1960م.
صادق سجادی